پسره تا به من زنگ زد عاشقش شدم.گفت بیا پیشم.منم با اینکه در خونمون قفل بود از خونه فرار کردم و چهار شب رفتم پیشش وخیلی خوشحال بود.بعد اون من هی بهش گفتم بیام گفت تو میدان راه آهن بیا قرار بزاریم.و بجای اون پلیس اونجا بود.ومنو تحویل خانوادم داد خانوادمم من بردن تیمارستان
اصلا زندگی نکردم به خواهرمو پنج سالگیم بردن تیمارستان همش گریه و جیغ و داد میکنه.و همه افراد خونمون پرتنش و عصبی هستند.
بعد به خالم گفتم بهش زنگ بزنه زنگ زده میگه زن دارم و ازون موقع هی بلاک میکنه درمیاره فحش میده.
یه بار میگه اسم زنم مهتابه به بار میگه پریسان.یه بار میگه اسم بچم ارصلانه دوباره میگه تازه قراره بدنیا بیاد.یه بار میگه دوساله نامزد کردم
میگم خب عکس شناسنامتو بفرست نمیفرسته
خواهشاً نگید فراموشش کن و ازین حرفا که حالم بد میشه.چکار کنم برگرده؟؟؟؟؟ حالم خیلی بده.چرا اول به بهونه ازدواج اومد و بعدش اینکارو کرد؟