از زنش طلاق گرفتن دو سالی هست
خیلی دوست داشت زنش رو ولی اون دیگه نمیخواست داداشمو ، هرکاری هم کرد که برگرده زنش ولی برنمیگرده
قشنگ داره با فکر زنش زندگی میکنه مدام تلاش میکنه هنوز
بعد توی این شرایط روحی ، با ی دختر دیگه به قصد ازدواج آشنا شده و با اونم میره میاد خیلی هم خوب مخ دختره رو زده قشنگ دختره روش حساب باز کرده
بعد باز از این طرف پیگیره زنش رو برگردونه
زنش برنمیگرده من مطمئنم ولی نباید وقتی فکرش درگیر زنشه بره با اون دختره بدبخت
چیکارش کنم !؟ هرچی هم بهش میگم میگه نه از زنم ناامید بشم با همین ازدواج میکنم انگار دختر مردم مسخره اینه