بچم پنج سالشه دیروز بچم اسرار کرد که میخوام پیش مادرجون باشم نرفت خونه پرستارش
حالا مامانم روز دوم میگه بچت ببر خونه پرستارش
میگه میخوام خیاطی کنم
من خودم شاغلم ولی خیاطی هم میکنم
هر وقت مادرم میاد خونم میاد اینجا خیاطی کنه
بچم خوابه میترسم بیدار بشه بگه من نمیام خونه خاله(پرستارش) بگه میخوام پیش مادرجونم باشم