آرررره بابا...
وای😂
بذار تعریف کنم برات...
آخریشون، کسی بود که من بهش پیام دادم😂😂😂
بعد اومدم جز به جز قیافه و ظاهرش رو توصیف کردم..
گفتم که تو همون پسری هستی که فلان جور راه میری و رنگ پوستت فلانه و رنگ جشمات فلانه و فلان جور لباس میپوشی و....
😂😂😂😂
حالا چرا اینا رو گفتم، چون اصلا پیج شخصی نداشت، و پیجش حالت دلنوشته طور و اینا بود...
اونم گفت آره من همونم و منم شروع کردم یه نامه عاشقانه دلسوزانه که من از تو خوشم اومده و تو فلان رفتارها رو داشتی و باعث شدی من بهت فکر کنم و....
خلاصه..
طرف گفت نه، ولی میتونم کمکت کنم فراموشم کنی😂😂😂
منم دیدم اینجوریه، بهش گفتم الان که فکرش رو میکنم میبینم که تو احساسی که من دارم رو نداری، پس نمیتونی انتخاب مناسبی باشی
و تمام...
حالا اینم بگم که این پسره فروشنده یه جایی بود که من با صاحب اون فروشگاه (رئیس پسره) ارتباط کاری داشتم و خب مسلما بعد از این صحبت میدیدم این پسره رو..
حلاصه گذشت و این پسره هر موقع ما رو میدید، همون رفتارهایی که بهش گفته بودم باعث شده که بهت فکر کنگ رو با شدت بیشتر انجام میداد!
ولی نه جلو میومد، نه هیجی..
(شماره و پیجمم داشت)
منم هیج توجهی نکردم..
گذشت و گذشت
پسره رفت سربازی
یه جای دیگه مشغول به کار شد..
تاااااا همین پارسال...
یا پریسال..
دقیق یادم نیست..
این پسره رو تو همون محل کار سابقش دیدم..
همونجایی که قبلا فروشنده بود...
بعد ببین خیره شده بودم بهش..
هی میگفتم چقدر این آشناس😂😂😂
بعد هی چشمامم کج و کوله میکردم، ابروهامو میدادم بالا..
من فکر میکنم صورتم اینجوری میشه😂
آخررسر پسره پاشد رفت اونور..
من پاشد و رفت، یادم اومد که عه...
این همون کراش سابقته😂😂😂😂