به مادرم احترام زیادی میذاره
امروز پدر مادرم مریض شد بردنش شهر دیگه مادرمم رفت
یهویی شد
مجردم
خونه کثیف بود
من و بابام که رسیدیم خونه
من میخواستم کل خونه رو تمیز کنم اصلا انتظار نداشتم پدرم تمیز کنه
رفتم اتاقم چند تا پرینت گرفتم ضروری بود
اومدم تمیزکاری کنم
دیدم خونه رو کرده مثل دسته گل
همه جا تمیز ظرف ها شسته و...
واقعیتش گریه ام گرفت به خوبیش....