مثلاً من دوست داشتم الان بیرون با یه پسر خیلی مهربون بودم که خیلی دوستم داره بهم احترام میذاره برام کلی چیز میخره بعد از پنجره ماشین دستمو بیرون میبردم هوای خنک به دستم میخورد میرفتیم یه فلافل کثیف میزدیم با خنده ساده میخندیدیم حالمون خوب بود بعد میرفتیم فروشگاه کلی خوراکی میخریدیم میشستیم توی پارک توی هوای سرد دماغامون قرمز میشد خوراکی میخوردیم