من ده سال با مادرشوهرم تو یه ساختمون زندگی میکردم تازه یکماه و نیم هست جداشدیم خداروشکر ولی شوهرم روزی یه بار میره اونجا شایدم بیشتر من میگم چه دلیلی داره هرروز انگار باید به خونوادش باج بده شورای شما چقدر میرن واینکه ناراحت نمیشید
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شوهر ک نیست ولی هفته ای یبار شاید مادرش بیاد بهش سر بزنه خودش کلا شاید ماهی یبار بره سر بزنه
وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...!!!نه جایی بخاطرم تعطیل میشود...!!!نه در اخبار حرفی زده میشود...!!!نه خیابانی بسته میشود...!!!و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...!!!تنها موهای مادرم کمی سپید تر میشود...!!!...!!! پدرم کمی شکسته تر...!!!اقواممان چندروز آسوده از کار...!!!دوستانم بعد از خاکسباری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود...!!!راستی عشقم را بگو اوهم باخنده هایش در آغوش دیگری،مراازیاد میبرد...!!!من تنها فقط گورکنی را خسته میکنم...!ومداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد...!!!و من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند...!!!من میمانمو و خدا،بااحساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند...!
نزدیک نیستیم حدود یه ساعت فاصله است البته یه شهریم
دو سه هفته ای شاید یه بار بره
البته اینم بگم رابطه اش با مامانش اصلا خوب نیست هربار بره با دعوا برمیگرده.همون ماهی یه بارم به اصرار من میریم
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذردآنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مـپوشان هرگز…!!زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم
شوهر من وقتی تو یک ساختمون با مادر شوهرم بودیم همش پیش ننه جونش بود وقتی بیرون مون کرد رفتیم مستاجری میرفت کم حالا که اومدیم شهر دیگه تا زنگ نزنن اصلا نمیره