اینوبگم ک خونه باباش افتضاح بود همش دعوا ی بابای بددهن داشت ک خسیسم بود ب همه چیشون گیرمیداد ولی الان ۸ ساله ازدواج کرده شوهرش خیلی دوسش داره هیچکس به زنش نمیتونه چیزی بگه حتی وقتی مامان بابای زنش بازنش جروبحث میکنن شوهرش پشتش درمیادمیگ ب زنم چیزی بگین انگاربمن گفتین مادرشوهرشوخواهرشوهرشم هیچی جرعت ندارن ازگل نازک تر بگن به فامیلمون ،سرسفره همش شوهرش حواسش به غذاخوردنش هست مدام میگ چراکم غذامیخوری ،توکارای خونه کمک میکنه ب زنش خیلی هم لارجو دستودلبازه عکس زنشو بزرگ کرده اندازه یه بنر زده ب دیوار اتاقشون یساعت زنش باهاش قهرکنه زمینوزمانو به اتیش میکشه
فقط تنهابدیش اینه ک میگ دوسندارم زنم بره سرکار هرچی بخاد خودم واسش فراهم میکنم ،من فقط همین ی پسرودیدم اطرافم ک اینقد عاشق زنش باشه شمام دیدین ازاین مردا