بخوام حساب کنم ی سرو گردن ازش بالا ترم از همه جوانب پیشرفت خوشگلی زندگی بعد هربار میبینمش مدام از خودش تعریف میکنه بخصوص که جدیدا شوهرش اشپز رستورانه خودشم رفته ور دست شوهرش یجوری رفتار میکنه انگار صاحب رستورانه 😑(من شوهرم میگه بشین خونه درستو بخون خرجتم وظیفمه) اونوقت اون برگشته ب من میگه شوهرت مشکلی نداره بیکاری ادم باید مستقل باشه منکه از وقتی شاغل شدم اصلا وقت برای علاف گشتن ندارم😑 حیف تلفنم زنگ خورد فردا شاید ببینمش نمیدونم چی بگم عین خودش عمیقا بسوزه بگم بدبخت من اصلا نیازی ب چندر غاز کار کردن ندارم ترجیح میدم درس بخونم برسم سر ی کار حسابی. بعد میگم زیاده رویه