همه نگام میکردن میخواستم زمین دهن واکنه برم داخلش
یه باکس صورتی بود که داخلش هم پر پوشال صورتی کردم دوتا خودکار با طرح استخون که معمولا بچه های تجربی میخرن اینجور چیزای فانتزی رو بعد داخلش یه سرنگ انسولین صورتی یه پنی سیلین که برچسب مشخصاتش صورتی بود پدالکلی چقد گشتم رنگ صورتی پیدا کردم یه امپول B6هم که رنگش صورتیه تقریبا گذاشتم داخلش یه قرصم بود که صورتی بود یادم نمیاد چی گرفتم
وقتی در باکسو باز کرد شروع کرد با عصبانیت و ناراحتی کی کادو پنی سیلین و قرص میده من معنی اینکارو نمیفهمم نمیتونم هضمش کنم این پنی سیلین و سرنگ انسولین رو میذارم اینجا بچه ها تمرین خواستن بکنن قرصو انداخت سطل آشغالی بعد گفت حالا باز این خودکارا یچیزی برداشت گذاشت تو کیفش بدون حتی یه تشکر من خشکم زد همه سکوت کرده بودن جو خیلی سنگین بود کاش حدااقل یکی به شوخی میگرفت و جو عوض میشد بغض داشت خفم میکرد
من چیزایی که مربوط به رشتمون بود رو به صورت تم آماده کردم در اصل اونارو کادو ندادم به عنوان تم بود فقط
بعد انقدم جوون و پایه بود انتظار همچین برخوردی نداشتم الان یاد اون روزا افتادم جو سنگینش نشست انگار باز روی روحم حالم گرفته شده به نظرتون کار من اشتباه بوده کلی داروخونه هارو گشتم تا همش ست بشه