تاآخر بخون بعد نظر بده شوهر من ادمی نیست گیر باشه و تعصبی باشه از دوران مجردیم ازاد ترم و کاملا تو اجتماع هستم
ما یشب رفتیم شام خونه اینا
این با مادرشوهرش ب قدری راحت بود ک همو فحش میدادن
ما شوهرم خیلی رسمی و سرسنگینه و بوقت شوخی میکنه
اینا همش شوخی خنده تا تیر خلاص وقتی بود ک دوتا پرتقال رو میز بود شوهر دوستم جلو مادرش و همسر من و من برگشت ب مادرش گف مامان این پرتقال کوچیکه سینه ی خانومم بود انقد ور رفتم تا شده این و بزرگه رو نشون داد شوهرم شد قرمز قرمز و هیچی نگفت و من داغ شدم از عصبانیت اومدیم خونه شوهرم گفت من دیگ بااینا رفت و امد نمیکنم