2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من که اول فکر کردم عمل کردی مخصوصا از نیم رخ بینیت عروسکی و کوچیک عمل نکن خوبه به نظرم احتیاجی به عم ...

نیمرخش خوبه. یه قوز ریزی داره که خیلی هم تو چشم نیست

ولی تمام رخش رو دوست ندارم

گوشتیه و سوراخاشم بزرگه بنظرم😫کلا چندروزه رفتم تو کف بینیم

حساس شدم

نیمرخش خوبه. یه قوز ریزی داره که خیلی هم تو چشم نیستولی تمام رخش رو دوست ندارمگوشتیه و سوراخاشم بزرگ ...

نمیدونم والا من که مشکلی نمیبینم


مهم نظر شوهرته اگه اون با بینیت مشکلی نداره به نظرم دیگه نظر دیگران اهمیتی نداره 


همین که شوهرت بینیت بپسنده کافیه اگر شوهرت گفت عمل کن خوب عمل کن 



خداااااااااا  

نمیدونم والا من که مشکلی نمیبینممهم نظر شوهرته اگه اون با بینیت مشکلی نداره به نظرم دیگه نظر دیگران ...

من نظر‌ خودم رو درمورد چهره ام ارجح تر میدونم عزیزم

همسرم ایرادی نمیبینه و به من میگه الکی حساس شدی

کلا نظر منفی نداره راجع به چهره ام

منتها خودم مدتیست که به فکر جراحی افتادم و با بینیم مشکل پیدا کردم😅

نیمرخش خوبه. یه قوز ریزی داره که خیلی هم تو چشم نیستولی تمام رخش رو دوست ندارمگوشتیه و سوراخاشم بزرگ ...

به نظر منم حساس شدین وگرنه بینیتون قشنگه

اون ایرادایی هم که گرفتین تقریبا همه دارن بهش فکر نکنین😁

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز