خیلی وحشتناک بود انقد لگد زده بود ب پاهام
عمم اذیتمون میکرد من صدام درومد چون واقعا بهمون بی احترامی میکرد من گفتم بریم تهران خونمون زیر موشک باشیم بهتره بعد بابام هی میگفت باید همین شهرستان بمونیم و چیزی بگی میزنمت و اینا
اخرشم نتونستم تحمل کنم دعوامون شد