از حس و حال بعد زایمانتون بگین

میشه بگی اولین بار که بیبی چک زدی چند روز عقب انداخته بودی

مبارک باشه عزیزم

جااانم خداحفظ کنه فرزند گلتونو😍😍از استرس همش گریم میگیره🥲😂میگم نکنه بیبی چکا کاذب بودن اخه تاحالا مارک لاوین رز نگرفته بودم

هزارتا فکر میاد تو سرم اصلا میتونم مادر خوبی باشم؟ خدایا چقدر ذهنم پره 

پرازبغض وحس تنهایی ببکسی مادرم پیشم نموند خانواده شوهرم همگی موندن منم تنها بینشون غریب افتادم هرجورخواستن رفتار کردن باهام دلم برا شوهرم پرمیکشید تااینکه دیدیم ن اینا برنامه ریختن تایک سال بمونن مادرشوهرم کمر همت بسته بود برادرشوهرم هی میگف خوب یادش بده خودش کم کم یادبگیره اونم میگف ن فعلا خودم هستم یه روز دیگه روز ۵یا۶ بود شوهرم گف کم کم خودتو جمع وجور کن این مهمون بازی تموم بشه خودش دید عین کفتاررررررر نشستن نمیرن دلم بیرون رفتن باشوهرمو میخواست تنهایی باشوهرم روزی که رفتن عروسیم بود انگار 

حالم خوب بود . خدا رو شکر میکردم که بچه ام سالمه . اطرافیان هم محبت داشتن و کارا رو میکردن و هوامو داشتن .به شوهرم هم از قبل کلی سپرده بودم که بدونه این دوره خیلی خانم حساسه و باید بیشتر هواشو داشته باشه اونم خوب بود رفتارش . به نظرم اینا مهمه اگر خانومی که تازه زایمان کرده حال روحیش خوب باشه و توجه و محبت کافی ببینه هم زودتر بهبود پیدا میکنه هم گرفتار افسردگی نمیشه

فدات شم

انشاالله کنجدت صحیح و سلامت میاد تو بغلت🥰استرس نداشته باش 

مرسی عزیزدلم

تاپیک قبلیم هست روز موعدم بیبی چک زدم بلافاصله مثبت شد.ساعت ۱۰ ونیم ۱۱ شب بود حتی صبر نکرده بودم بدنم ادرار درست کنه قبلشم دستشویی رفته بودم

گلاب به روت یکی دو قطره ادرار داشتم از همون استفاده کردم. ینی میخوام بگم هرجور حساب کنی عجیب بوده که نشون داده

خدانکنه♥️ آمین عزیزم آمین🥹♥️

اخی چند سالته ؟ 😍 یاد خودم افتادم بیست ساله ام بود و نه که بچه نمیخواستیم ولی منتظرش هم نبودم . بهت زده وایساده بودم توی مطب دکتر . همین فکرا رو میکردم . دکتر اومد بیرون منو از قبل میشناخت خندید گفت این قیافه رو میشناسم .برو همه چی درست میشه . و به لطف خدا همه چی درست شد . الان یکیش رفته اردو یکیش رفته مدرسه منم همه تلاشمو کردم مادر خوبی باشم فکر میکنم تا اینجا موفق بودم . تو هم حتما میتونی شک نکن . این حس مادرانه رو خدا توی دل ما گذاشته . 

طبیعی زایمان کرده بودم از پایین کلی بخیه داشتم...کمردرد شدید داشتم...تقریبا تا ۴ ماه پادرد شدید داشتم

بچم بشدت غرغرو بود خیییلی گریه میکرد اصلا خواب نداشت

فکر کن یه ربع میخابید دوباره بیدار میشد یعنی قشنگ روانی شده بودم...مادرم و مادرشوهرم تا ۱۰ روز نوبتی اومدن پیشم 

هرچند غذا و...درست میکردن ولی خیلی اوقات مجبور میشدم خودم بلند شم تا جای وسیله هارو بهشون نشون بدم 

یا خیلی اوقات کارهای بچه رو خودم انجام می دادم....

۲۹ عزیزدلم

قرررربونت برم چقد بغضی شدم چقد نیاز داشتم به این حرفا🫠🩷خداحفظ کنه بچه هاتونو عزیزممم

من خیلی میخواستمش ولی یهو مثل شب خواستگاری که ترس جونتو میگیره شدم

من همسرمو خیلی میخواستم ولی شب خواستگاری یهو وحشت افتاد به دلم😂الان خداروشکر خیلی راضی ام

بابت نی نی هم همینطورم خداکمکم کنه.نمیدونم استرسمو باید چیکار کنم بششششششدت استرسی ام باهرچیز کوچیکی روزانه صدبار استرس میگیرم میترسم کار دستم بده

من عین دیوونه ها رفتار کردم از خودم خجالت میکشم🥴😂