ک اخل روابط ازاد میترسم ازش نمیتونم بهش اعتمادکنم شرایط خونه بابامم جالب نیس درگیردادگاهم هیچکس بفکرم نیس خواستم برم پیش یکی ازاشناهاااونجا ولی نمیخوام نسنجیده برم گیرکنم اونجا.. یکی ازاشناها کیش زندگی میکنه اونم جداشده
ولی اون مث من نیس ازاده و همه کاری میکنه..
یبار ازکیش رفت تهران
نموندکیش حس میکنم مجبوری مونده اونجا
بعد
گفت باصاحب کارم درارتباطم گفته خونه برات میگیرم درصورتی ک فکرکنم توهمون خونه ای ک اون براش گرفته ولی ب من نگفت...
ازیطرف اهل روابط ازاده براش مهم نیس
گفتم صاحب کارت برات خونه بگیره من چطوربیام اونجا
گفت همیشه نمیاد! یعنی من توخونه ای باشم ک قراره دوست پسراش برن اونجا
ازیطرف ازاین خونه فراریم بعداین دختره گفت بیاپیشم... خانوادم اصلا حمایتم نکردن شوهرمم ک.. دلم خون ازبیکسی نمیدونم چ تصمیمی بگیرم خونه بابامم داداشم شده همه کاره کتکم زیاد خوردم بقول خودمون من ی دختره خونگی سادم اهل هیچی... نیستم این دختره اونقدر... گرگ شده
ولی ترس گرفتم نرم اونجا طلاهارو بفروشم دختره بازی سرم دربیاره نمیتونم صدرصدبهش اعتمادکنم خیلی نگرانم یهوولم نکنه بره چون بهم گفت ممکن برم دبی شوکه شدم!!! دبی برا بیزنس... میزن ازیطرف بابام خیلی شدید بی عیرت طوری ک خانواده شوهرمم فهمیدن ولم کردن چندماه درگیردادگاهیم الان ن خانواده دارم ن شوهر.. ازیطرف نمیخوام درگیریسری چیزا بشم