کلا فقط هدفش از ازدواج تو این ۱۰ سال یکی رابطه و دومی سر زدن من به مادرشه... و شنیدن تیکه و توهین های مادرش به من و بچم توسط من... منم گفتم من تو رو به زور تحمل میکنم چه برسه اطرافیانت ... خود تو رو معلوم نیس باهات ادامه بدم یا نه محبت نداری هولی توهین می‌کنی تو جمع. خوب گفتم؟؟ دوس ندارم دیگه خونه مادرش برم میترسم قرص اعصابی بشم همین شوهر کافیه تحملش
خودش هر روز خدا تنها میره اما منم باید بکشونه توهین بشنوم
اونم گفت اگه دوستت نداشتم سرکار نمی‌رفتم هی فقط به تو لباس بخرم و ماه بعدم میخوام ایفون بخرم واست و فلان. محبت رو تو پول می بینه فقط
الان سر صبحی چه وقت. رفتن به خونه مادرشوهر هستش
نیاز به توضیح اضافه نبود میگفتی حوصله ندارم
چیزی پیش اومده که دیگه پیش مادرش نمیری؟ یا نه همینطوری؟ اگه چیزی نشده گاهی برو به سر کوچیک بزن برگرد
مادرش چی میگه مگه
خدا آدم زبون تلخی رو آدم کنه یا برش داره از روی زمین. اصلا نمی فهمم مرض مادرشوهرها رو و بچه ننه بودن بعضی مردها رو...
آخه شش صبح خونه مادرسوهر کی میره
نه خوب نگفتی
با سیاست باش
درکت میکنم اسی مادرشوهرمنم خیلی موذی هست همش باطعنه صحبت میکنه یجوری باهام رفتار میکنه انگار من هووشم اذیتم میکنه بعد جلوی بقیه نقش مادر شوهر دلسوز رو بازی میکنه
خیلی سخت درکت میکنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
