داداشم ۲۱ سالشه و از ۱۸ سالگی تو کار آزاد رفته و الان یه فروشگاه بزرگ لوازم جانبی موبایل داره ،عدس پلو نمیخوره ، زرشک پلو نمیخوره ، جوجه نمیخوره ، ماکارونی هر موقع خوشش بیاد میخوره ،مدام غذاهای فست فودی میخواد حقيقتا مادر من هم حوصله نداره زیاد برای غذا پختن ،من خسته شدمممم یه روز ناگت میپزم واسش ، یه روز پیتزا ، یه روز پاستا، یه روز لازانیا ،یه روز اسنک ، یه روز فلافل ، یه روز الویه و بد عادت شده درست هم نکنم جو خونه رو متشنج میکنه،من ازدواج کنم برم دلم واس مامانم و بابام میسوزه چطور میخوان از عهده این بر بیان ،فکر میکنه یه روز ازدواج کنه زنش مثل ماهاست هر سازی بزنه برقصه.
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "
جا نخواهم زد! دردهایم را در آغوش خواهم کشید و مصمم تر از همیشه، ادامه خواهم داد. این خاصیتِ من است؛ که مشکلاتم را شبیه به انگیزه میبینم، شبیه به داغِ سوزانی، که وادارم میکند سریع تر از همیشه گام بردارم. من به لطفِ دردهایم، هر روز قویتر میشوم، نه جا میزنم، نه کم میآورم، میایستم و ادامه میدهم دوام میآورم و موفق میشوم ❤️🦋 . ׁ ֢ 🥑🌱 ˇˇ . . ׁ ֢️ 🙃