2777
2789
عنوان

خیلی بداخلاق شدم

259 بازدید | 68 پست

همه می گن خودمم می دونم دیگه جنبه اذیتت کردن بقیه رو ندارم کشش حرفاشون و.. قبلا خیلی اروم بودم خجالتی ولی الان سر یه حرف طرفو داشتم می خوردم تو جمع 🤦🏻‍♀️ بعدش عذاب وجدان می گیرم به دلیلش فکر می کنم اون خشمی که ازشون دارم راهکاری ندارم براش 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم بداخلاق شدم ولی تندخو نه. فقط دیگه حال ندارم با کسی حرف بزنم‌ حال ندارم توضیح بدم یا ثابت کنم. حال ندارم خوش مرب و شروع کننده گفتگوباشم

امیدوارم زودتر بگذرم از این دوران

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

درونت پره از بس قبلا خوردی و ریختی تو خودت الان سر باز زده بنظرم جلو خودتو نگیر بزار خالی بشی بعد کم ...

اخه خیلی بعدش خجالت می کشم جواب های بدی می دم تو جمع طرف نابود می شه همون کاری که با من کرده رو سرش می یارم بعد هم عذاب وجدان تازه کلی حامی هم پیدا می کنه والا اون زمان به من هر چی می گفتن کسی جیکش در نیومد الان عصبی شدم همه می گن

منم بداخلاق شدم ولی تندخو نه. فقط دیگه حال ندارم با کسی حرف بزنم‌ حال ندارم توضیح بدم یا ثابت کنم. ح ...

نه من با بقیه خوش اخلاقم ولی اطرفیانم و..  خیلی رو مخن و مخصوصا یکی تیکه بندازه یا پاشو فراتر بزاره جرش می دم

خشمم بر میگرده از بچگی تو سری خور بودم بعدش یهو پیله ها شکست و فکریم و تکته گیر شدید

از یه جایی به بعد نگاشون می کنی می گی اینا زندگیمو جهنم کرده بودن پس منم مال اونا رو جهنم می کنم

اره مخصوصا پی ام اس کلا قاطی میکنم هنوزم خوابم نبرده از فور خیال

من حالت عادیم ولی ازبس به حرفاشون فکر کردم تو جمع حس خفه شدن دارم تنگی نفس یهو خلقم عوض می شه حس می کنم بازم قراره همه اون حس های مزخرف تجربه کنم

عذاب وجدان دارید بعدش؟ یا نمی گن بهت عصبی و..

عذاب وجدان میگیرم برای بعضی ها فقط مامانم بهم میگه تو خیلی بدی ازت میترسم اینا ولی بقیعه میگن آرومم و خوب مامانم متاسفانه نمیتونم دلیلش بگم خودش باعث بود انگار من اینجوریم 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792