مثلا خواهر من لاغر بشه مامانم عوض اینکه خوشحال بشه که بچه ش سالم تر میشه غصه میخوره که لابد شوهرش مجبورش کرده
مادر همسر من بهمون خونه داده با اجاره ی کم ساکن شدیم عوض اینکه خوشحال باشن غصه میخورن که کوچیکه .....
هیچوقت خوشحالیشونو ندیدم.نهایت ده دقیقه ....
اکثرا همینن همیشه نگران
شما خودتون خوشحال نشون بدین
مامان باباها همینن یه دلیل پیدا میکنن غصه بخورن عذاب بدن خودشونو
مادر بودن خیییلی سخته
مامان بزرگ منم همینه
بابام که کلا از زمانیکه من یادم میاد تو گذشته زندگی می کنه و حسرت کارهای نکرده اش رو می خوره از ۳۰ سالگیش تا الان که ۶۵ ساله است
مامانم هم آتیش بیار معرکه اییه که بابام راه می ندازه
من که اوجشون رو ندیدم که اینقدر حسرتشو می خورن
نه خداروشکر اینجوری نیستن
من هیچوقت آدمای اینجوری درک نکردم
مادر من یه پله جلوتره از خوشحالی بقیه هم ناراحت میشه. مثلا ما خونه ویلایی بزرگ خریدیم میگفت خوشحالی نداره قدیمیه! بازسازیش کردیم میگفت خوشحال نباش چطور میخوای پرش کنی؟ وسیله خریدیم میگفت زشته مال عمه زنداییت بهتره...
