یادمه چند وقت پیش رفتیم خونه خواهر مادربزگم
بعد شب موندیم خانوادگی انقدر اصرار کرد
خالم داییم و همه
بعد صبح بلند شدم دیدم عروسش و شوهرش دارن تو سینک مسواک میزنن
بعد سبزی خوردن اوردن برای صبحانه ریختن تو همون سینک شستن اوردن
خالم میگفت من زیادی وسواسم چندشم شده واقعا چندش نیست؟