خدارو شکر میکنم 😢😢😢اصلان یادم نمیره شیش سالشه داشت نارنگی میخورد تو گلوش گیر کرد نمیتوانست نفس بکشه کسی هم نبود پیشم نمیدونستم چیکار کنم با تمام توان زدم وسط شونه هاش نارنگی از گلوش پرید بیرون اونجایی که پسرم دیگ نفسش نمیومد 😥😥وای خدا مامانا موازیب بچهها باشید خیلی خیلی بد بود همچن تجربه داشتید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ازجوانی گله دارم زجهانت سیرم کوله باری زحسرت زهمه دلگیرم من سرو پای خیالم همه سال بیمارم تا سحر خواب ندارم نه کسی میداند نه کسی هست که چون خود به کنارم ماند من و جام و می و مطرب همه دیوانه شدیم گویی از شهر خود دور و بیگانه شدیم تو کمی حرف بزن من به غمم میبالم سربی کسی سلامت که شده احوالم تو چه دانی زجهانم که نداری طاقت تا بریزم غم اسرار نهانم بیرون من همانم که در اوج جوانی نه جوانی دیدم نه جوانی دیدم نه جوانی دیدم