_اوایل میگفت میریم خونه فامیلامون درحد دوتا ظرف جا ب جا کردن کمک کن،اخری منو پاگشا دعوت کرده بود فامیلش ۳۰نفر مهمون بود مامانش صدام زد بیا ظرفارو بشور حالا تو خونه پر خاله و دخترخاله همه نشسته بودن،شبش مامانش باهاش ۳ساعت حرف زده بودفرداش خودش میگفت ببین زنداداشم میریم هرجا ظرف میشوره کمک میکنه چ خودشو شیرین کرده کمکی پولی چیزی بخوان میتونن از فامیل بگیرن توهم مث اون باش دیگه چهارتا ظرف شستن ک اینهمه ادا نداره...میگفت دختر صاحبخونه از دانشگاه اومده خستس تو باید میشستی...
وای یادم منی ک دست ب سیاه سفید نمیزدم خونه مادرش میرفتیم ظرف میشستم بعد یه بار داشتم ظرف میشستم حین ظرف شستن اومد پیشم لیوانی ک داشتم میشستم بهش یدونه برنج یا چی بود چسبیده بود اینو دید با یه حالت عصبانیت و انزجارو از بالا ب پایین گفت ظرف نشستی ک رید..ی...
هیچ وقت نگید عاشقشم اشکال نداره پسره ازم پایین تره،خودتونو میارید پایین بعد همون پسر تحقیرتون میکنه