وقتی آشنا شدیم، بعد مدتی فهمید کوردم تعجب کرد. گفت کوردی؟؟؟😐 گفتم مهمه برات؟👀 گفت نه. ارتباطمون خوب بود. تا اینکه گفت بیا بریم بیرون قرار و بوس و بغل داشته باشیم. من گفتم میریم سر قرار و آشنا میشیم ولی چون محرم نیستی دست و بغل اینا نداریم.🙂 آشنایی اسمش روشه! گفت در اینصورت پارتنر نباشیم، رفیق باشیم. منم جوش آوردم بحث کردم باهاش. گفت بی احترامی می کنی و رفت.🙁
خیلی تو فکرش بودم. بدون اون نمیتونستم تحمل کنم. 🤕 تا اینکه بعد چن ماه بهش پیام دادم و آشتی خواستم. گفتم اگه کاری کردم خوشت نیومد عذر میخوام درستش می کنم. گفت میخوام رفیق باشیم نه پارتنر. نمیخوام بپیچونمت و وعده خالی بدم. میگه به 3 دلیل هس: 1. مسئله قومیتی که خانواده و فامیلم تعصب زیاد دارن که تو کردی و من ترک (گفت یدونه وصلت هم نداریم) 2. اینکه نمیخوام بخاطر من خودتو به چیزی که نیستی وادار کنی اتفاقا همین عقده ات رو دوست دارم همینطور که پاک هستی پاک بمون (نمیخوام فردا از طرف من چیزی برات شه و چیزی برات شه) 3. 5سال میتونی برام صبر کنی برا دانشگاه و سربازیم بگذره؟
میگه من نمیتونم خوشبختت کنم. رابطه ما به جایی نمیرسه.
حقیقتا اون یدونه بود. خیلی دوسش داشتم. اون برام فرق داشت. هیچ کس، برام اون نبود.🥺😭
دلیل این کارش چیه؟ نیتش چی بوده؟ چرا منو نمیخواست؟