سلام
من دیگه روانی شدم از دستش
ما تو یه شهر کوچیک بودیم،یه خونه دو طبقه کوچیک داشتیم از خودمون
اومد گفت بریم مرکز استان یه سال بمونین ببینیم شرایط چطوره
خودش بازنشسته،هیچ کاری هم اینجا نداره
دو طبقه داده رهن و اجاره بجاش یه خونه اینجا رهن کرده ک بخدا از خونه خودمون بهتر نیست
اینجا خرجا بالاست،هر روز خدا مهمون میاد برامون،مهمونایی ک بیشترشو نمیشناسم،از خانوادمون دوریم
من میگم برگردیم،آخه ب چ درد میخوره
حالا آقا میگه میخوام خونه رو بفروشم دیگه اینجا خونه بخریم😭😭
خونه خودمون بهترین جای شهره
میخواد دو طبقه رو بفروشه یه خونه با متراژ کمتر تو حاشیه ی این شهر بخره
بخدااااااا دارم روانی میشم،آخه چی تو مغزش میگذره
اینجا نه شغلی داره،نه پیشرفتی هست
چرا فقط بخاطر اینکه یه شهر بزرگتره حاضره خونشو بفروشه بره یه جای پرتی خونه کوچیکتر بخره؟
خداااااااای این چش شده؟😭
شما میفهمین دردش چیه؟