هر ادمی یجوری یکی احساساتی و وابسته یکی نه من وابسه و احساساتی بودم تنها بودم وسواس فکری داشتم که یکم خودم حال خودمو خوب کرده بودم با موهام بازی میکنم و میکنمشون
من نباید اون آدمو وارد زندگیم میکردم منی که احساساتی و وابسته بودم و حالا بعد کات من موندمو غم و وسواس فکریم که عود کرده نمیتونم از استرسش غذا بخورم بیستر از قبل با موهام بازی میکنم
وارد کردن اون به زنوگزم مث خوردن یه پیتزای چرب با سس فراوان بود تو زمانی که سرما خوردگی شدید داشتم