پنج ماهه عقد کردم بعد بیست روز نامزدم تصادف کرد دوماه بیمارستان بود و بارها رفت اتاق عمل تو این دو ماه من خیلی اذیت شدم کارم همش گریه و زاری و التماس به خدا برای خوب شدنش بود حتی یبار از رو نا امیدی قصد جون خودم کردمو یه عالمه قرص خوردم بعدش موقعی که از بیمارستان مرخص شد با من بدون دلیل قهر کرد و هیچ حرفی نزد منم دو سه باری رفتم سراغش اما جوابمو نداد الان دو ماهه که نه بهم زنگ زده نه اومده سراغم هر چی هم خانوادش باهاش حرف زدن راضی نشد و میگه طلاق.. باورش برام سخته خیلی دوسم داشت برام جون میداد خودشو به زمین و زمان زد که بهم برسیم چیشد الان اینطوری میکنه چطور دلش میاد 🥺🥺🥺