مادر شوهرم امشب از سفر میاد ، سالی چند بار میره سفر ، دفعه پیش من نرفتم استقبالش فرودگاه شوهرم یکمی دلخور شد یکم گله کرد بعد تنهایی رفت دنبال مادرش ، راستش امشبم نمیخوام برم ، دنباله بهانه هم نیستم میخوام بگم دوست ندارم چون مادرش اصلا برام هیچ کاری نکرده یکبار مریض بودم گوشیم روشن نمیشد گفتم زنگ بزنه به شوهرم ،گفت الان وقت ندارم دوستم میخواد بیاد خونم ، دایم هم به دروغ بد منو به شوهرم میگه بارها هم به شوهرم ثابت شده که دروغگو هستش ، ضمننا با بچه دار شدنمونم شدیدااا مخالفه که به کوری چشمش به زودی انتقال دارم و خدا بخدا انتقام تمام اذیت هاش رو میگیرم ،محاله بزارم دستش به بچم بخوره