بچه ها من کلا ی مدته افسرده ام ب خاطر ی مسئله ای
بعد دیروز از صبح تا غروب سر کار بودم
پرستارم تو اورژانس مشغولم
دم غروب مامانم زنگ زد
بعد همون لحظه ک گوشیم زنگ خورد دختره همکارم درباره ی گوشیم ی چی گفت
منم یکم خندیدم و همون لحظه گوشیم رو جواب دادم....حالا مامانم بیچارم کرده میگه تو همش اونجا در حال خنده و خوش گذرونی هستی
ب خدا از صبحش ی سره سر پا بودم چون یهو شلوغ شد اورژانس...
حالا زندگی رو بهم زهر کرده
خودش میدونه من چند ماهه چشمام گریونه😔😔
ب خاطر ی خنده ولم نمیکنه