امشب شام نداشتیم و باقیمانده غذای شهر بچه ها عصرونه خوردن از ساعت ۱۱شب دخترم میگفت پیتزا میخام منم از اسنپ سفارش دادم یه ربع به دوازده رسید صاحب خونه همکف هست و ما طبقه سوم
آروم و بدون صدا رفتم دم حیاط اما پیک صدای خیلی بلندی داشت همینجور داشت حرف میزد که ها موتور مو اونجا گذاشتم پیاده اومدم یهوصاحبخونه نگران و یجوری اومد تو حیاط کیه چیه
برق خونه ش هم روشن بود قیافه اش هم خوابآلود نبود گفت خواب بودم دیدم صدا اومده منم کلا هول کردم مث اینایی که با دوست پسر هاشون قرار دارند🤣😭به تنه پته افتادم