قراره فردا بریم برای من با مادرم سیسمونی بگیریم گفتیم زنداداش ام ببریم
من همسرم رفته سرکار نیستش اومدم خونه پدرم
داداشم از سرشب اومده خونه ناراحت و هیچی نمیگه هرچی ام باهاش حرف میزنیم جواب با آره نه میده
به زنداداشم گفتم بیا بریم فردا گفت من فردا نمیتونم شما برید
گفتم چیزی شده داداشمم ناراحته گفت از خودش بپرس
بعدش گفتم خودت آماده کن فردا از داداش ام ناراحت نشو ابن مثل بچه هاست یچی میگه سریع پشیمون میشه دیگه هیچی نگفتم خداحافظی کردم
بنظرتون کارم بد بود دخالت کردم