نمیدونم یه مدته افتاده تو سرم برم یه روستای نزدیک شهر مون حدود یکساعت راهه خوش آب و هوا نزدیک جاده کوه و دشت زندگی کنم یه خونه ویلایی حدود هزار متری بگیرم باغچه بزنم توش سبزی بکارم گل بکارم مرغ و خروس بگیرم سگ و گربه داشته باشم خرگوش داشته باشم من عاشق حیوونام... ماشینم زیز پامه هروقت خواستم میام شهر به خانوادم سر میزنم.... میدونم اگه به شوهرم بگم استقبال میکنه چون بخاطر شغلش کلا سه شب و روز خونه نیست بعدشم خونه شهر و میده رهن پول دستش میاد خوشحال تره ... بچه ام ندارم ... تو شهر بزرگم تو یه آپارتمان ۸۰ متری اینجام زندگیم خوبه بد نیست اما اونی که تعریف کردم رویامه میترسم برم باز دلتنگ زندگی شهر بشم چیکار کنم آخه اگه برم تا ۵ سال نمیتونم برگردم چون ۵ ساله میده رهن...بگم یا نگم؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
۵ساله بده رهن که باختین خواهر من....مامانم یه مغازه سال پیش اجاره کرده بود ۸تومن امسال میگه ۱۳ تومن ..الانم میگیم به شرطی ۱۳ میدیم که ۲ساله بنویسیم قبول نمیکنه چون میخواد سال بعدم لابد یه ۵تومن بزاره روش
سلام دوست جون خوبیلبخند ابنباتی هستم تعلیق شدم کاربری اصلیم باز شد😁
سلام عزیزدلم، چطوری؟
عههه خوب شد گفتی، حدس میزدم ارتباطایی بین این دو تا کاربری هست🤣
خوش اومدی
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
واقعا ؟ میترسم دلم بگیره باز اونجا از همیناش میترسم
هم دلت میگیره هم دهنت از گرفتگی فضای اونجا سرویس میشه هم هزار تا چیز دیگه
یعنی خونه ۵۰ متری شهر رو به خونه ۵ هکتاری روستا نمیدم
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
سلام عزیزدلم، چطوری؟عههه خوب شد گفتی، حدس میزدم ارتباطایی بین این دو تا کاربری هست🤣خوش اومدی
یکبار این تعلیق میشه یکبار اون
در رفت و امدم
خدای خوبم از تو متشکرم که تنی سالم،ثروتی فراوان و آرامشی پایدار و دلنشین به من هدیه دادی...فقط برای زیبایی خودت موهایت را شانه نزن ، گاهی مویت را شانه کن فقط برای خود مو ؛ او می خواهد مرتب باشد اما زبان سخن ندارد ، تو بر خال خالش دست بکش دندانت را مسواک کن فقط برای خود دندان ، او می خواهد تمیز باشد اما نمی تواند بگوید ، تو به او برس . به داد مخلوقاتی برس و کمکشان کن که توان تشکر از تو را ندارند . به مورچه ها غذا بده ، برگ درختان را نوازش کن ، خاک طاقچه را پاک کن ، اگر به مخلوقی کمک کنی و او در ازای کمک تو جای دیگر برایت جبران کند ، با جهان بی حساب می شوی ، اما اگر بی زبانها را آراسته کنی ، جهان به تو بدهکار می شود و بدهی خود را مانند تصویرت در آینه به تو پس می دهد . اگر یک مشت گندم به جهان بدهی ، جهان هم با همان حرکت دست تو مانند تصویر در آینه ، یک مشت گندم به تو می دهد ، با این تفاوت که مشت جهان بزرگتر است .