2777
2789
عنوان

الان معلم شدن اشتباه محضه از اول مهر فقط سه بار سرما خوردم

| مشاهده متن کامل بحث + 709 بازدید | 71 پست
موفق باشید خدا قوت میگم بهتون ما کرج هستیم واقعا شلوغه کلاسا

قربان محبتت.

کلاس نباید شلوغ باشه بازدهی میاد پایین و بچه ها نیاز به کلاس تقویتی پیدا میکنن

یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم/ محتاج برادران و خویشان نشوم/ بی منت خلق خود مرا روزی ده/ تا از در تو بر در ایشان نشوم

چیشد که فکرکردی آسون تره عزیز؟ وسط بیمارای عفونی باید تاب بخوریم و بریم توی حلقشونمردم زبان نفهم و ه ...


واقعا ؟؟؟؟ من فکر میکردم هر اشتباهی کنید پرستارها ،هیچکی کارتون نداره

بوی نم بارون ☔ شنیدن صدای بارون 🌧️رعد و برق ⛈️

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

واقعا ؟؟؟؟ من فکر میکردم هر اشتباهی کنید پرستارها ،هیچکی کارتون نداره


اگر مریض جونشو بخاطر قصور پرستار از دست بده چطور کاریمون ندارن مگه مردم موش آزمایشگاهی ما هستن

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

اگر مریض جونشو بخاطر قصور پرستار از دست بده چطور کاریمون ندارن مگه مردم موش آزمایشگاهی ما هستن

آخه من ندیدم که شکایت و اینجور چیزا به نتیجه برسه 

خیلی اوقات بی تفاوت هستن پرستاران 

بوی نم بارون ☔ شنیدن صدای بارون 🌧️رعد و برق ⛈️
آخه من ندیدم که شکایت و اینجور چیزا به نتیجه برسه خیلی اوقات بی تفاوت هستن پرستاران



عزیزم اگر قصوری بوده باشه پیگیری میشه، ولی وقتی مریض end stage هست یا به مرگ طبیعی مرده طبیعتا شکایت به جایی نمیرسه

خیلی وقتا خانواده متوفی میان توهم میزنن یه سری چرت و پرت تحویل میدن فکرمیکنن مریضشون از قصور پزشکی فوت کرده که اینجور شکایات به جایی نمیرسه حتی پرستار اعاده حیثیت میکنه و تازه باید یه جریمه هم پرداخت کنن. 

یا یادمه طرف انقدر آویزون بود براش همکارم سرم وصل کرد فرداش اومد داد و هوار کرد که من جای سرمم کبود شده شکایت میکنم، که پرایوسی درمانگاه با تیپا پرتش کردن بیرون

یکی دیگه اومد گفت چرا سه بار رگ من رو try کردن و سوراخ سوراخ شدم، خب رگ نداشت! بازم مدیریت قهوه ایش کرد فرستادنش بیرون... 

آدمای روانی و اُتُل که شکایت الکی میکنن زیادن، اینا به جایی نمیرسن

ولی اگر ثابت بشه قصوری صورت گرفته قابل پیگیری هست

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز