امیرحسین متولد 77 که در سانحه هواپیمای اوکراینی جان باخت
26آذر ماه 98 به ایران آمد، با هم یک سفر به مشهد رفتیم. نهم، دهم و یازدهم دی ماه 98 در مشهدالرضا بودیم. قبل از اینکه ایشان به کانادا اعزام شود یکسری امکاناتی از ما میخواست، اینکه سوئیت جداگانهای در آنجا داشته باشد. ماشین خریداری کرد چون آنجا خیلی سرد بود. زمانی که در مشهد بودیم، با پسرعمویش چت کرده بود و گفته بود که یک حسی میگوید زود میمیرم. میگوید بارها خواب مرگ خود را دیدهام ولی وقتی وداع آخر را با امام رضا(ع) میخواندم یکی بهم گفت دیگر برنمیگردی. انگار امام رضا به قلبش الهام کرده بود. وقتی از مشهد برگشتیم، یک هفتهای وقت داشتیم. اسمی از سوئیت، ماشین و امکاناتی که آنجا میخواست نبرد چون میدانست زنده نمیماند.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
وایییی منم بعضی اوقات که سختی میکشم به خودم میگم تو که قراره زود بمیری پس چرا انقدر الکی ناراحتی همش حس میکنم عمرم کمه😢
اینو دیدم ترسیدم
دوست دارم همیشه خنده رو لبات باشه اینجوری😆 ؛ یا اینجوری 😂؛ البته میتونی راحت تر بخندی اینطوری 🤣؛ هیچوقتم اینطوری🥺 ، یا اینطوری 😩 و یا اینجوری😭 نبینمت امیدوارم هیچوقت اینطوری😓 به کسی نشی، سر کسی هم اینجوری نشی😡، خلاصه تو یه 🌷هستی که تو ❤️مایی