بچه ها دخترم فقط میگه بابا
هرجا هم میره میگه من بابا را دوست دارم مامان را دوست ندارم
اگه جایی باشیم فقط دنبال باباش
صبح ها باباش میره سرکار انقدر گریه می کنه
امروز رفتیم دکتر خانم دکتره پرسید بابا راچقدر دوست داری گفت خیلی
بعد گفت مامان را چقدر دوست داری جواب نداد
من انقدر ناراحت شدم تا خونه گریه کردم
به همسرم گفتم منم این بچه را نمی خوام دیگه دوسش ندارم برو براش پرستار بگیر یا بذارش مهد دیگه انقدر گفت گفت که اشتباه می کنی منم گفتم برو زن بگیر بچه ات را برات نگه داره من دیگه نمی تونم این نمک نشناس را نگه دارم.