خواهر م و شوهرش انقدر بی چشم رو هستن انقد پرو هستن

من مادرم 5ماهی شده فوت کرده  از موقعی که فوت کرده این خواهرم شوهرش قرار بود برن از این شهر خونشونو تحویل دادن اومدن خونه پدر مادرم زندگی میکنن خونه دو طبقه پایینش داداشم زندگی میکنه  میونه داداشم بابام خوب نیس بابام تو خونه خودشم دیگه جا نداره تو این سرما میره بالا پشت بام میمونه گاهی میاد پیش من  چندبار بنده خدا گفت اذیتم ولی بازم دلش نمیشه به خواهرم بگه برید خونه بگیرید رسما بابامو آواره کردن چیزیم بهش میگی میگه خودش گفته بشینین تو این خونه گفتم گفته بود یه روز دو روز نه اینکه 5ماه  با هرکسی که مادرم راهش نمیداد خونش خواهر پروم درو بروش باز گذاشته هر روز یکی دعوت میکنه تو خونه مادرم من هفته ی یک بار میرفتم الان ماهی یک بار بخاطر شوهرش نمیتونم بره داداشم دیگه نمیاد هیچ ولکن نیستن خدانکنه بهشون خوبی کنی تا آخر عمر دیگه مثل کنه میچسبن ول نمیکنن بابامو میگه خربزه خورده پای لرزشم بشینه