حالا کاری به اون ندارم پشت تلفن تو تماس ۵ دقیقه ای دوتا سوتی فاجعه دادم از دیروز فکرم درگیره دارم عذاب میکشم چرا بلد نیستم مثل ادم حرف بزنم تو چت اینقدر خوبم مثلا الان میدونم باید میگفتم التماس دعا خوش به سعادتتون و ... ولی وقتی دارم حرف میزنم عقلم اندازه بچه ۵ ۶ ساله نمیکشه اگه بدونید چی گفتم حتی خجالت میکشم یاد اوریش کنم الهی بمیرم تا بیشتر از این رسوا نشدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
از این سوتیا هممون دادیم یه بار سر خاک یه آقایی خیرات آورده بود هول شدم به جای خدا رحمتش کنه گفتم خدا شفاشون بده! بنده خدا مشکی پوشیده بود و هنوز هفته مرحومش نشده بود انقدر خندید که سینی خیرات از دستش افتاد.
ای وای بمیرم برات حتما کلی خجالت کشیدی! اگه یک بار دوبار بود مشکلی نداشتم من تو صحبت روزمره ام همینم ...
اتفاقا دل مومنی رو در اوج ناراحتی شاد کردم*منم مشکل شما رو داشتم به خصوص تا اوایل ازدواج با تمرین الان خیلی بهتر شدم وقتی حرف نزنید این عیب رو فقط قایم کردین ولی باید با تمرین حلش کنید.