چرا خواهر شوهرم هر سری میاد خونه من اخهههههه

تا بعداً با یه بچه و کلی قرص و افسردگی برنگشتی خوب فکرات بکن

دلم میخواد بمیرم ن روی دیدن شرمندگی پدرمو دارم ن تحمل این نفهمو

اسی چندبار بپیچون ببین تاثیر داره 

مثلا میگه کلید بذار، نذار بعد بگو عهههه یادم رفت 

اگر خونه اقوام تون نزدیکه، ی موقع میخواد بیاد بگو من نیستم خونه فلانی ام، برو خونه اون یکی داداشت که پشت در نمونی 

خواهر شوهر من سال ها خونه شوهرم زندگی کرد، دورانی هم که من عقد بودم با ما بود، منم کاری نداشتم اون موقع بعد جدا شد برای خودش ببین الان پشت در خونه ش بمیریم هم در رو باز نمیکنه، اینطوری بهت بگم سالها شوهرم نه تنها کرایه خونه بلکه هزینه تمام خورد و خوراک این خواهر رو داده الان مثلا شوهرم ی چیزی میخواد براش ببره، شوهرم میره سمت خونه س توو کوچه اون بسته رو میگیره و اصلا تعارف نمیکنه که بیایید بالا

حواست باشه خلاصه 

حتما این کارو میکنم چطور رفتار کنم باهاش غذا اینا درست کنم یان؟

همون بی زبونی که برات زبون درازی میکنه 

من اصلا به کسی رو نمیدم که بخواد خودشو دعوت کنه . چه برسه شب بمونه 

یکی بگه کلید بده یا برام کلید بذار ؟؟ خودشو کلید میکنم آویزونش میکنم 

من با خواهر شوهرم سر این چیزا به شدت رابطه م رو کم کردم چون اصلا درکی از این نداشت که برادرش ازدواج کرده

مثلا یهو زنگ میزد من ناهار میام، بعد میومد اصلا مثل مهمان رفتار نمیکرد، درحالی که من اصلا خونه ش نمیرفتم که بگی خب رفت و آمد داریم، یا مسائل مربوط به زندگی مشترکمون رو مسخر می‌کرد یا فضولی می‌کرد که خب انگار جون توو مجردی داداشش این کارا رو میکرده، همون فرمون رو داشت میرفت 

من چندبار از طرق همسرم بهش تذکر دادم، دیگه درست نمیشه الان سالی یکبار دو بار اگر توو مراسمی چیزی همدیگه رو ببینیم