منو شوهر ام دختر خاله پسر خاله ایم ولی طوری بوده که فامیلای مامانم تو سبزوار میشستن ماعم مشهد باهم ازدواج کردیم تو عقدیم حالا شوهر دختر خاله ام یه هفته ی دیگه چلمه اشه شوهرم میگه بخاطر اینکه این مرده ما وسایلامونو ببریم خونه بدون جهاز کشون و عروسیم نگیریم بخاطر این همه ام موافقن خانوادشم بخاطر خود شیرینی جلو اینا قبول کردن چرا من مگه ارزو ندارم میگه بریم خونمون بعد یکسال عروسی بگیریم مگه زن بیموه ام این فامیلای مامانمم تو یکی از روستا های سبزوار زندگی میکنن اصلا درکشون نمیکنم احساس غریبی شدید دارم قبل از ازدواج امم رفت آمدی نداشتم حالم بهم میخوره از همشون رسمای مزخرفشون شوهر خود شیرینم انقد گریه کردم نا ندارم دلم میخاد طلاق بگیرم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!