تصمیم داشتم در رابطه با مشکلات و مسائل زندگیم با خانوادم صحبت نکنم
ولی خیلی سنگینی میکرد رو دلم
دیشب به مادرم و برادرم گفتم شوهرمو با زن گرفتن تو محل کارش برای بار چندم ، اوضاع خیته
برادرم شروع کرد خندیدن وسوت زدن!!!!
انقدر ناراحت شدم که اون لحظه چیزی نپرسبدم
الان بدجور رو دلم سنگینی میکنه
میخوام زنگ بزنم دلیل خنده شو بپرسم
البته هیچ موقع حمایت نکردن خانوادم
در مورد شوهرم تاپیکای قبلیم نوشتم ؛ سوالی دارید بخونید تاپیکای قبلیمو
الان فقط میخوام بپرسم ایا زنگ بزنم برادرم یا نه
نه زنگ نزن چون بدتر دلت رو میشکنه
حواله اش کن به پروردگار
چوب خدا صدا نداره بخوره هم دوا نداره
نه اهمیت نده به نظرم
نهایتش گیربدی میگه اعصابت ازشوهرت خورده سر من خالی میکنی
زنگ بزن ولی نپرس چرا خندیدی
بگو خیلی بی درک و شعوری و چیزایی که رو دلت سنگینی میکنه رو بگو
به مادرت گلایشو کن چندسالشه
خانوادت بیشعورن زنگم بزنی خودت رو کوچیک کردی
چرا همون وقت سرش داد نزدی
اخه برادر ادمي هست ك درد دل كني؟
با همسر چقد ميشه ك بخاي با برادر!
ولش کن بعضیا موقعیت سنج نیستن بیشتر خراب میکنن اوضاع و یک چیزی میگه بیشتر بهممیریزی
نه نزن
اون ممکنه حمایتش رو از دست بدی
اما میتونی مثلا ی پیام بدی که فلانی مگه خوشحال شدی این بلا سر خواهرت اومد که شادی کردی؟ من نیاز به حمایت تو داشتم اون لحظه
همون موقع باید میگفتی، الانفایده نداره
اصلا بهش نگو،اینجور آدما دنبال اینن که نقطه ضعفتو پیدا کنن بهت بخندن و تو سرت بکوبن. اتو دستش نده.
همون موقع باید بهش میگفتی
