یکم سیاست داشته باش به جای عصبی شدن
اونجا که پدرشوهرت گفت گوه تو غذات
پامیشدی میگفتی با ناراحتی و بغض که من به عشق شما این غذا و درست کردم
فکر نمیکردم این جواب خوبیم باشه
و میرفتی داخل اتاق
و وعده بعدی برای غذا به مادرشوهرش میگفتی هروی دوست دارید خودتون برای شام بزارید من برای خودم و همسرم غذا میزان شما برای پدرشوهر و خودتون غذا درست کنید
نه که بری خبر کشی به همسرت
کاش اونجا که آناناس پدرشوهرت میخواست میگفتی خودتون هرچی میخواهید از یخچال بردارید من میترسم باز چیزی بیارم به دهن شما مزه نده
و دیگه هم نه غذا درست میکردی براشون نه هیچی