خیلی ناراحتم که چرا دیدمش یادو خاطرات بدی تو ذهنم زنده شد... اصلا فکر نمیکردم تو شهرمون باشه اخه ارزوهای بزرگ داشت... یهو با خالم رفتیم داروخونه دنبال صاحب داروخونه میگشتم یهو 😐 دیدمش
قیافه من 😑 قیافه اون ☹️
بعد من توی بدترین روز زندگیم بودم ژووووولیده
اون توی بهترین پیرهن مارک دارش و پوست صافش
اصلا لال شدم یادم رفت چی میخواستم که خالم جمعش کرد... بمیرمم دیگه اون داروخونه نمیرم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😬😬😭