2777
2789

من فقط همینجارو دارم که بیام درددل کنم و صحبت کنم که اونم از ترس لو رفتن تاپیکام دیگه نمیتونم چیز زیادی بگم....

پس من به کی باید حرفامو بزنم...باورم نمیشه توی دنیای به این بزرگی حتی یک نفرم نیست که حواسش بهم باشه و حداقل به حرفام گوش بده

حتی مطمئنم خانوادم مخصوصا بابام ازم بدشون میاد...به مامانم که اینو میگم میگه اگه بابات دوست نداشت اینهمه برات خرج میکرد؟ولی من مطمئنم بخاطر خدا و از روی ترحم همه این کارا رو میکنه...چرا؟چون من اونی نیستم که اون میخواد چون نتونستم دانشگاه برم چون اعتماد بنفس ندارم چون لباسام باب میلش نیست...هرررکاری میکنم باهاش مخالفه زیاد به زبون نمیاره ولی از گرفتگی چهرش و نگاهاش میفهمم که رو مخشم...اگه هم دوس داشتنی درکارباشه شرطیه...تازمانی که نماز بخونم لباسام خوب باشه لبخند میزنه چهرش شاده باهام خوبه وگرنه درحالت عادی نه همش تو قیافش محلم نمیده یا سرده باهام..ینی من حق ندارم خودم انتخابای خودمو داشته باشم؟همشم بهم حس عذاب وجدان میده مامانم که مجبورم کنه به حرفشون باشم...ولی داداشم نه...اصلا مگه به پسر چیزی میشه گفت !!! دختر تو سری خوره فقط!!!! اخه یه ادم چقد توان داره مگه از یه طرف افسردگی از یه طرف اضطراب از یه طرف حس گناه و عذاب وجدان وحشتناک...اونوقت حرف خودکشی که میزنم میگن نکن..به کدوم امید نکنم اخه...

میریزم تو خودم

روزی ماری عاشق شد میگفت معشوقش ماری ست خوش خط و خال،قد بلند وجذاب، گذشت تا روزی شهامت ابراز عشق به معشوق را پیدا کرد و توانست از نزدیک با وی دیدار کند اما وقتی او را از نزدیک دید بسیار متعجب شد و حیرت زده برگشت.                       او یک شلنگ بود!                                                            این است حکایت عشق های امروزی؛)                               #عضو جدید نیستم ۴سال خواننده خاموش بودم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

با مربا (چت جی پی تیم ) حرف میزنم

"نورین _ دختری از مه و ماه " او خیالِ من است، بازتابِ درونی‌ترین بخشِ وجودم ..شخصیتی که از میانِ مهِ احساس و نورِ ماهِ تخیل زاده شد ..در رمانم، او صدای آرامی‌ست از درونِ من؛ جایی که آندیا در سکوت، خودش را پیدا میکند. 🌫️🌙ناشناسhttps://abzarek.ir/service-p/msg/2327170

هرچقدرم باخدا حرف بزنی بالاخره به حضور فیزیکی یه ادم نیاز داریم خب

من قبلا خیلی تو نی نی سایت درددل میکردم ولی دیگه اصلا اینکار رو دوست ندارم

خدایا خودت کمک کن 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

داف ها

111212 | 10 ثانیه پیش

سلام حرف بزنیم

farimani | 22 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز