سلام یه پسری شهرشون تا شهر ما ۳ ساعت فاصله داره
بعد ای خیلی خیلی دوسم داره چندسال باهم بودیم بعدش خانوادم فهمیدن به بابام گفت بابام قبول نکرد خیلی تنهاس باباش فوت کرده فقط مامان پیرش و خواهر داره همش میترسم بخاطر من بلایی سر خودش بیاره چون میدونم ای کارو میکنه عذاب وجدان نمیزاره که کلا بلاکش کنم ولی بهش هم میگم که من تو دیگ چیزی بینمون نیست قبول نمیکنه من نمیخامش ولی اون خیلی
بهش گفتم به عنوان رفاقتی باهات صحبت میکنم
هر وقت هم پول قرض بخاد بهش میدم ۵ دادم بعد یک ماه داد چند روز پیشم ۴ تومن دادم بهش حقوقش رو هنو ندادن لازم داشت