شاید ۵ساله بودم رفتم مغازه موقع برگشت پام لیز برد افتادم خیلی ریزه میزه بودم یه طرف صورتم ازپیشونی تا نزدیک لبم زخم شد از اون بستنی پیچ پیچیا خریده بودم فکرکنم، دستمو روی صورتم گذاشتم رفتم پیش مامانم، اون موقع مغازه ی لباس فروشی داشتیم رفتم بغلش گفت چیشده؟ گریه کردم صورتمو نشونش دادم
محکم بغلم کردم بوسیدم، میدونست شکموام سریع بستنی رو دستم داد گفت ببین اگه نخوریاااا منمیخورمش منم زود بستنی رو ازدستش گرفتم
دلم میخواد برگردم همون موقع که بودش، اون موقع که زنده بود!
الان دیگه نیس نه بستنی میخوام نه هیچی دیگه فقط بغلشو میخوام🖤