یک ماه نیس ازدواج کردم
شوهرم خیلی بداخلاقه
هم به شکمش،میرسم هم زیر شکمش،ولی،اصن انگار ادم نیس
روی تخت میخابیدیم تا من تکون میخوردم فوش،میداد یا نصف شب یا وقتی ک خابه برم دستشویی. صدای در دستشویی،،جر جر میکنه پامیشه فوشم میده
دیگ زمین میخابیم با فاصله
دستشویی،هم سعی،میکنم نرم موقعی کخابه
اصن بهم زنگ نمیزنه. یا نمیگ جیزی،لازم داری غذا خوردی کم کسری نداریم تو خونه، اصن هیجی
خونه مادرشوهرم بغل دستمونه
غذا،میپزم، ولی حتی،صبونه رو هم میره اونجا میخوره
اصن نمیدونم چرا زن گرفته
یا سرکاره یا. پیش،دوستاش
دیشب من تو خاب ترسیدم یهویی،بلند شدم واااای فوشممم دادااااا. بعدش،۹ صبرفتم دستشویی سر صدای در فوشم داد رفت. تا الانم نیومده
منم دیگه بهش زنگی،نزدم
دارم دق میکنم از ناراحتی،بقدری دلمو شکستع ک دیگ گ ریه ام نمیاد، همش زخم زبون منت ،جیگرمو خون کرده
خودشیفته اس،
همیشه منو گناه کار جلوه میده