داستان دختری تو دوره قاجاره که عاشق نجار محله میشه و به خاطرش خواستگاراش رو رد میکنه و بعدا باهاش فرار میکنه
ولی همه چی اونجور که میخواست پیش نمیره
'فَلَا تَعلَمُ نَفس مَا اخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعیُن جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعمَلُونَ' هیچکس نمیداند که برایش چه قرةالعین هایی پنهان کردهایم... [قرةالعین، همان اشکی است که از شدتِ شادی در چشم حلقه میزند و میچکد.] 🌸