بدبختی و درموندگی خیلی دارم
که وسط اینها از کسی خوشم اومده و نمیدونم حسن واقعیه یا نه
۲۳ سالم شده و دیگه دوران بلوغ رو گذروندم
و از طرفی میترسم چون تا حالا تو هیچ رابطه ای نبودم
دقیق نمیدونم حس اون بهم چیه ولی اگه یکم رفتارمو مهربون تر کنم باهاش احتمال اینو میدم بیاد جلو گرچه اونم مغروره
اما جلوش به حدی اعتماد به نفسم کمه که حد نداره
اینجوریم که دائم میگم اون از من سرتره و دوستام سرزنشم میکنن که تو بهتری و مغزتو از دست دادی و منصرفم کردن که پسرا از رابطه فقط دنبال چیزای جنسین...
اما بازم یجوری شدم که هیچکس دیگه به چشمم نمیاد جز اون
یجوری شدم که تو قلبم بهش وفادار شدم انگار
میبینمش قلبم رو هزاره ، نبینمش دائم درگیر اینم که خوبه یا نه درصورتیکه چیزای زیادیم ازش نمیدونم حتی نمیدونم دقیق چجوری آدمیه هدفش چیه از زندگی و فقط یجورایی عاشق نجابتش شدم و آرامشی که چندباری که کنارش نشسته بودم ازش گرفتم با رفتاراش
از طرفی الان درگیری های زیادی دارم و شاید وقتش نباشه اما میترسم هیچوقت دیگه برام تکرار نشه چون سال دیگه اینموقع اینجا نیستم ،بنظرتون به دل خودم این فرصت رو بدم که یبار آشنا شه؟
اینم بگم اون هنوز جدی جلو نیومده و بستگی به رفتار من داره