یه پدر دارم که از پدربودن فقط اسمش رو داره
همین الان ۷۰۰ملیون موجودی کارتشه
ولی دخترش ۲سال تو عقد مونده چون جهزیه نداره وام ازدواجمم ندادن
حالم گرفته که هیچ طلاییم ندارم بفروشم
۲۰۰ملیون پس انداز داشتم که اونم از فروش سکه و واماییه که گرفتم جمع کردم
اونو مجبور شدم بدم جهاز
در صورتی میتونستم طلا بخرم بردارم برا ایندم برا پشتم
ولی چه فایده که همرو دادم رفت
نمیتونستم دست خالی برم که
هنوزم کلی وسایل هست که نخریدم مبل تخت و نخریدم
سمت ما مرد تلویزیون یخچال و گاز و میخره
بقیه با عروسه فرشامو خریدم تقریبا وسایل برقی و خریدم لباسشوییم خریدم یکمم خورد ریز اشپزخونه
ولی بشقاب قاشق و مبل تخت و.... کلی چیز نخریدم
پدربزرگمبرام لباسشویی جاروبرقی خرید
بعد مادرشوهرم میشینه مستقیم بهم میگه که باید برات فلان طلارو بخرن
من ادم حسودی نیستم ولی مادرشوهرم اینگار عقلش کمه میشینه میگه برا جاریت انگشتر خریدن النگو خریدن گردنبد خریدن پدر جاریم رو میگه دستش درد نکنه دخترشه وظیفشه
شوهرم میگه من میخرم تو بگو بابام خرید ولی من نمیتونم اینو قبول کنم اخرش شوهرم یه روزی اینو میزنه تو چشمم که برات چیزی نخریدن
بابام هرچی میگیم میگه ندارم الکی میگه اصلا منبراش مهم نیستم
میشه خواهرانه برام دعا کنین دلم خیلی شکسته😭😭هرچی تلاش میکنم به هیچ جایی نمیرسم
لااقل حالا که پدر ندارم اگر مادرشوهرمم چیزی نمیگفت حالمگرفته نمیشد💔