دستپاچه و لرزون بودم شماره ی هیچکسو هم حفظ نبودم رفتم داخل یه سوپری گفتم عمو من گم شدم 😶
یه مشتری داخل مغازه بود گفت از کجا اومدی ؟ گفتم نمیدونم از خونه داییم اومدم تو کوچه ممد شیره ای اینا میشینه باهاش دوسته
گفت بلدم بیا ببرمت ، منو گذاشت تو ماشین گفت داییت که با ممد شیره ای دوسته چیا راجع بهش میگه گفتم هیچی فقط با مامان بزرگم بهش میخندن 😶 رسیدیم دم در درو زد مامان بزرگم داد زد گفت کیه اونم گفت ممد شیره ای هستم نوه ی شمارو پیدا کردم آوردم درو باز کنید 😶😶😶