من پدرو مادرم واقعا تو زندگی هیچوقت برام کم نذاشتن،یعنی ار جای زندگی فکر میکنم صدشونو برام گذاشتن از هر چی داشتن برام دریغ نکردن ولی خب الان که عقد کردم تا یچیزی بهم میگن سریع بهم برمیخوره سریع گارد میگیرم،مثلا دیروز داشتم به مامانم میگفتم دستمال نداریم؟گفت نمیدونم تو کابینتو نگاه کن خب بیرون بودی میخریدی منم گفتم اصلا نمیخوام،صبحش پاشدم برم سوپری دستمال بخرم گفت نمیخواد بری نگاه کن شاید داشته باشیم،یا مثلا با ابنکه هیچگونه بی احترامی از سمت شوهرم ندیدن گاهی در قالب نصیحت به من، بهش تیکه میندازن یا درست درموردش حرف نمیزنن و خطابش نمیکنن،ما روز عقدمون حلقه هامون گم شد داشتم میگفتم شوهرم بنده خدا خودش کارت کشید خودش پول حلقشو داد بعد مامانم گفت چه دلسوزی میکنه برا او! ما هم همینطور وام گرفتیم دادیم فقط حلقه و کادو یه آدامسم برا خودمون نخریدیم و من بهم برمیخوره و این چیزا داره دوران عقدو برام تلخ میکنه ..چیکار کنم واقعا شما بگید
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
خیلی حساس شدی عزیزم حالا رفتی سر خونه و زندگی خودت بعد ارزو میکنی کاش برمیگشتی تازه به همین روزا که خونه بابات بودی همینجوری که دلسوزی واسه همسرت میکنی در مقابل از پدرو مادرتم تشکر کن بگو میدونم شمام سختی کشیدینو برام چیزی کم نذاشتین که قرار نباشه جبهه بگیره در مقابل حرفات
شما زیادی حساسی.یه چیزی می گم آویزه ی گوشت کن هیچکس هیچوقت جای پدر و مادر خوب رو برای آدم نمی گیره ح ...
گاهی خودمم حس میکنم الکی ناراحت میشم تازه میشینم گریه هم میکنم،مثلا مامانم برا تولد شوهرم بهم پول داد تا براش کادو بخرم خودم نداشتم،بهم دو سه باری گفت پولو بده لازم دارم برا فلان چیز من بهم برخورد چون آبجیم ازش پول قرض میگیره و حتی اسمشم نمیارن
چقدر لوس خودتو جمع کن که هزارتا حرف بدتر از شوهر جون و قوم شوهر جونت قرار بشنوی حالم بهم میخوره از د ...
پیش خونواده شوهرم بود 🥲خیرسرم به همسرم گفتم حلقه هارو بیار ببینیم میشه اسممونو بنویسیم روش،بردیم طلا فروشی گفت اونکه اینکارو میکنه رفته شمال برید سه شنبه بیاید،چند بار به همسرم گفتم یادت باشه حلقه هارو ببری خونه حتی زنگشم زدم،خلاصه برده داده به مامانش اونم گفتم تا سه شنبه بزارمش یجا سر دست باشه اگه خواستید ببرید،دیگه ما نبردیم گفتم ولش کن،یروز قبل عقد اومدن حلقه هارو بزارن تو جا حلقه ای دیدن نیست
خیلی حساس شدی عزیزم حالا رفتی سر خونه و زندگی خودت بعد ارزو میکنی کاش برمیگشتی تازه به همین روزا که ...
آره حس میکنم بخاطره طرز برخورد منه که گاهی گارد میگیره در برابرم و یه حرفایی میزنه که ناراحت میشم،مثلا داشتم میگفتم میخوان بارونی بخرم حالا بخرم چون کوتاهشو دارم،یهو مامانم گفت خب بخر حالا اگه به ما بود که میگفتی باید برام بخرید والبته درستم میگن من همیشه بهترینارو پوشیدم
ببین گلم گفتم بهت هیچکس جای پدر و مادرشمارو برات نمی گیره محبتاشون رو فراموش نکن
نمبدونم چیکار کنم انقدر زودرنج نباشم مثلا فکر میکنم بین منو خواهر بزرگم که اونم شوهر داره فرق میذارن درصورتیکه وقتی میرم تو حساب میبینم حتی زیادترم برام گذاشتن ...آخه شوهرخواهرم یکم تو کارش به مشکل خورده مثلا مامانم برا بچه هاش خرید میکنه یا لوازم مدرسه یا خوردو خوراکو اینا هر از گاهی بهشون میده بعد به من که میگه مثلا پولمو بده یا به شوهرت بگو فلان چیزو برات بخره من دلخور میشم